راهکاری در افزایش عزتمندی در سیرۀ امام حسین (ع) / چهکار کنیم فرزندان احساس عزت نفس کنند؟
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۱۳۳۲۱۳۰
کارشناس مبلغ سطح عالی حوزه علمیه دربارۀ برخی راهکارهای تقویت عزت نفس در کودکان و دانشآموزان میگوید. - اخبار فرهنگی -
به گزراش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، یکی از عوامل بازدارنده در رشد اجتماعی فرد، عزت نفس پایین و یا عدم وجود آن است. در مقابل آن، عزت نفس بالا در افراد سبب رشد اجتماعی قابل ملاحظهای در آنها خواهد شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اهمیت عزت نفس و یا کرامت نفسانی تا حدی است که ضرورت دارد این عنصر کلیدی و اعتمادزا را از همان سنین کودکی برای فرزندان نهادینهسازی کرد. کودکی که بیاموزد رمز موفقیتش در حفظ عزت نفس و تقویت کرامت نفس است، هیچگاه به خود اجازۀ انجام کارهایی بر خلاف شخصیت فطری خود نمیدهد؛ از این رو هم برای خود و هم برای خانوادۀ خویش کسب احترام میکند.
با حجتالاسلام علی بیرانوند کارشناس مبلغ سطح عالی حوزۀ علمیه و کارشناس حوزۀ خانواده دربارۀ عوامل و راهکارهای عزت نفس به گفتوگو نشستیم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
* موضوع ما راهکارها و عوامل عزت نفس است. لطف بفرمایید توضیح دهید اساساً منظور از عزت نفس چیست؟
اگر بخواهیم به طور ساده کلیدواژه «عزتنفس» را مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم باید بگوییم، عزتنفس، نوعی معرفت و شناخت واقعی از ارزش ذاتی خود است. حالت نفسانی و درونی که انسان را متوجه جایگاه و کرامت خود میکند. نیروی درونی که مانع میشود از اینکه انسان وارد مناطق ممنوعه شود و خود را در معرض تباهی و نابودی قرار دهد. یکی از بهترین تعابیری که ارتباط نزدیکی با این برداشت از عزتنفس دارد، در بیان امیرالمؤمنین علیهالسلام است که فرمود «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ آیا آزادمردى نیست که این نیمخورده دنیا را به اهل دنیا واگذارد؟ براى وجود شما قیمتى جز بهشت نیست، آن را جز به بهشت نفروشید.»
خطر فردی که به خودش اعتبار قائل نیست
بنابراین یکی از مهمترین و کلیدیترین عناصر موفقیت و پیروزی در هر جامعه، وجود و تقویت عنصر «عزت نفس» در آن جامعه است. عزتنفس اِکسیری طلایی است که وجود آن، جامعه را به سرعت بهسوی قلههای کمال و موفقیت سوق میدهد و از هرگونه پستی و حقارت باز میدارد. از طرفی هر انسانی که ارزش و جایگاهی برای خود قائل نباشد و قدمی در مسیر تقویت عزت نفس خود برنداشته باشد و خود را پست بشمارد، نه تنها برای خود، بلکه برای دیگران نیز میتواند آسیبزا و خطرآفرین باشد، همچنان که در منابع روایی از امام هادی علیهالسلام نیز اینچنین نقل شده است «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ؛یعنی کسی که برای خودش شخصیت قائل نیست و نفس خود را پست میشمارد، از شر او ایمن نباش.»
اگر بخواهیم به سیرۀ عترت علیهمالسلام نگاه کنیم، ماجرای امام حسین علیهالسلام نمونۀ کاملی از درس عزت نفس و کرامت نفس است. از مهمترین درسهای اخلاقی حماسه کربلا، همین عزت نفس بود. امام به اطرافیان آموخت برای رهایی از اسارت نفس و ذلتِ جان، از جان خود مایه بگذاری. روح به قدری تقدس دارد که ارزش دارد آن را فدای عزت و کرامت نفس کنی؛ لذا امام حسین علیهالسلام به مثابۀ برترین معلمهای عالم، در قالب ماجرای قیام خویش، حیات ذلتبار در سایه حکومت فاسقان را با کرامت خاندان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و شرافت مؤمنان در تضاد قرار داد. چنین نگرشی به زندگی، انسان را در دو راهی شهادت یا ذلت، به سوی عزت شهادت راهنمایی میکند. در همین راستا، امام حسین علیه السلام فرمود «اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکوبِ الْعارِ؛ مرگ از متحمل شدن یک ننگ بالاتر است و نیز فریاد زد یا فرمود «هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ».
تقویت عزت نفس از دوران کودکی و دانشآموزی
* باتوجه به اهمیت و ارزش عزتنفس که تأثیر مستقیمی در سعادت و شادکامی افراد جامعه دارد، چه راهکارهایی را برای تقویت این عنصر ارزشمند میتوان مدنظر داشت؟
باید به این موضوع توجه داشته باشیم که برای تقویت این عنصر کلیدی میبایست از همان آغاز طفولیت و دانشآموزی برنامهای جامع و علمی تدارک دید. اگر والدین و مربیان تلاش دارند که فرزندان و دانشآموزانی عزتمند داشته باشند، باید در تعامل و ارتباط با آنها خطوط قرمز و شاخصهای دینی و اخلاقی را به خوبی ورد توجه قرار دهند؛ مثلاً راستگویی و صداقت را از همان کودکی به آنها بیاموزند؛ جالب است که امام حسین علیهالسلام صدق را سبب عزت و دروغگویی را نشانۀ عجز و ناتوانی معرفی کردند «اَلصِّدْقُ عِزٌّ وَالْکذْبُ عَجْزٌ؛ صدق و راستی عزّت است و دروغگویی ناتوانی است.» امام علیهالسلام خویشان و اصحاب خود را نیز اینگونه تربیت کرد تا جایی که به بالاترین درجات صدق یعنی صدق در رفتار و گفتار رسیدند و تا آن حد اوج گرفتند که امام علیهالسلام خطاب به یاران فرمود أمرُهُم أمری و رأیُهُم رأیی؛ یعنی امر شما امر من و نظر شما نظر من است. به این معنا که تمام اعمال اصحاب را بر عهده گرفتند.
مناطق ممنوعه تقویت عزت نفس و خودباوری در کودکان
* لطفاً دربارۀ این شاخصهای اخلاقی به صورت مصداقی بیشتر توضیح دهید.
اولین نکته، در بیتوجهی به استعدادها و دستاوردهای مثبت دانشآموزان و کودکان است. بسیاری از کودکان بنا به اقتضائات وجودی خود تلاش دارند به نوعی توانایی و مهارتهای خود را به والدین و مربیان خویش نشان دهند؛ مثلاً گاهی اوقات کودک تلاش دارد با تمام وجود خطوط هندسی ناموزونی را به هم وصل کند و آن را به عنوان شاهکاری هنری به والدین خود نشان دهد تا اینکه قدرت و مهارت نقاشی خود را در معرض نمایش قرار دهد. هرگونه بیتوجهی و کماهمیت جلوه دادن فعالیت کودکان همچون سمی مهلک است که میتواند خلاقیت، خودباوری، عزتنفس و توانایی آنها را سرکوب کند. هنر والدین و مربیان در چنین مواردی باید بهگونهای باشد که تلاش کودکان را به طور هوشمندانه و اصولی تقویت کند، نه اینکه آنها را از تلاش خود مأیوس و سرخورده کنند.
ایجاد وابستگی افراطی به مربیان و والدین
یکی دیگر از خطوط قرمز و مناطق ممنوعهای که به طور جدی میتواند هویت و خودباوری و عزتنفس کودکان و دانشآموزان را نابود کند، ایجاد وابستگی افراطی به والدین و مربیان است.این امر سبب میشود که هیچ گاه تواناییهای کودکان شکوفا نشده و مهارتها و تواناییهای روحی، فکری و عملی، رخ خود را به کودکان نشان ندهد. چه بسیار افرادی که به دلیل تضعیف شخصیتشان در دوران کودکی تا پایان عمر برای مواجه شدن با کارهای سخت و تصمیمهای بزرگ و کارساز روحیه «نمیتوانم» را در خود پرورش میدهند.
* گاهی هم متأسفانه شاهد برچسبهای نادرست به کودکان هستیم.
بله متأسفانه گاهی شاهدیم کودکان و نوجوانان بارها در سنین پایین زندگی خود با این چالش مواجه میشوند؛ کلماتی مثل «بیعرضه»، «بیکار»، «خیلی تنبلی»، «بیمصرف»، «بیسواد»، و ... اینگونه برچسبهای منفی که از دوران کودکی به خورد فرزندان و دانشآموزدان زده میشود، به مرور زمان شخصیت و هویت آنها را لگدمال میکند به طوری که این احساس منفی، سوءظن به خود و عدم باورمندی به تواناییها را در وجود آنها روزبهروز تقویت میکند به طوری که گویی این برچسبهای غیرمنصفانه جزء ذاتی آنها بوده است.
سرسختی با کودک مانع بروز خلاقیت او میشود
* باید به کودک حق داد و با او مانند بزرگسالان رفتار نکرد. چرا عدهای از خانوادهها مانند یک فرد بزرگسال با کودک رفتار میکنند؟
یکی مسئلۀ آموزش خانوادهها است که باید رسانهها ورود کنند و دیگری هم چالشهای روانی که بزرگسالان با آن مواجه میشوند. گاهی مسئله با یک آموزش رفع میشود، اما گاهی شخص باید به یک روانشناس حاذق رجوع کند و یا به هر نحوی است بر عصبیت خود غلبه کند. باید در نظر داشت سن کودکی باتوجه به اقتضائات روحی، فکری و تجربی، دوران خطا و اشتباه است. در واقع یک کودک در ابتدای طفولیت دائماً بهواسطه کنجکاویهای خود در حال آزمون و خطا است. در این بین، این هنر و مهارت والدین و مربیان است که با سعۀ صدر و مدیریت هوشمندانه میبایست مسیر کودکان را برای رسیدن به پیروزی و موفقیت بگشایند. هرگونه برخوردهای افراطی و سرسختانه و گاهاً تنبیهی میتواند مانع بروز خلاقیت و ریسکپذیری در آنها شود.
* یکی از خطاهای دیگری که والدین یا متربیان مرتکب میشوند، مقایسۀ کودک یا نوجوان با سایر همسالان است. در این باره توضیح دهید.
کم نیستند والدینی که دائماً به دنبال مقایسههای مذموم و غیرمتعارف فرزندان خود با سایر کودکان هستند. اینچنین والدینی بدون درنظرگرفتن اقتضائات روحی و فکری فرزند خود، با سرکوفتهای ناعادلانه و با فراموشکردن توانایی و مهارت فرزند خود، دائماً تواناییهای دیگران را به رخ فرزند خود میکشند. اینچنین رویکرد منفی و نامناسبی، احساس انزجار و عدم تحرک را در فرزندان تقویت میکند.
چگونه حضرت زینب (س) پیامآور کربلا شد؟/ دلیل حضور خانواده امام حسین(ع) در حرکت تاریخی آن حضرتانتهایپیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: خانواده سبک زندگی ایرانی اسلامی امام حسین ع خانواده سبک زندگی ایرانی اسلامی امام حسین ع امام حسین علیه السلام والدین و مربیان امام حسین ع توانایی ها تقویت عزت کرامت نفس عزت نفس عزت نفس ا برای خود
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۱۳۳۲۱۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حرفهای جالب عروس بزرگ امام: نمیخواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.
سایت جماران به همین مناسبت بخشهایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه میآید.
عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیتالله سید مصطفی خمینی علیرغم رنجها، سختیها و مشکلات فراوانی که در دورههای مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در میآورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غمبار روبرو میشود، اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه میکند و هیچ حادثهای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمیکند و همچنان بر عشق خود نسبت به «مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روزهای با ایشان بودن را زمزمه میکند.
مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را میخوانید.
اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.
در واقع من نمیخواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانوادههای سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم، چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.
روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبهها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی میآمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.
من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیدهای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامهنگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمیدانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...
شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟
حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچهها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانهای داشتند ناراحت بود.
شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟
در اوایل با امام زندگی میکردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که میخواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من میگفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح میکرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را میگرفت کوتاه میکرد. مژههای امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی میگفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال میگذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانهای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که میگفتم من خانوادههای روحانی زیادی را دیدهام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان میخواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر میخواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و میخواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل میشد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن میگذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و میپوشید.
حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟
ایشان هم خیلی مراعات میکرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمیگفت و تذکر نمیداد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم میرفتم و رفت و آمد میکردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباسهای امام و خانم را انجام میدادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود میشستند و من هم اتو میکردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.
همانطور که همه میدانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی میکرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همینطور بود؟
همانطور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.
ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.
من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه میگفتیم و زن خیلی فهمیدهای بود و علیرغم بیسوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام میگذاشت، نقل میکنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچهها خوابیده بودم.
ننه میگفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه میگفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و میتوانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج میشود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه میکرد و پس از اذان، نماز صبح را میخواند و میخوابید.
آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمیشود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا میزنم بیدار نمیشود.
من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.
ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایهها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایهها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.
واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟
ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوقالعاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمیکرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه میکرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش میانداخت، برمیداشت و روی سینهاش میگذاشت و اشک میریخت و گریه و زاری میکرد. به حسین هم فوقالعاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت میورزید و حسین در بچگی مدتها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمیتوانم بیان و توصیف کنم.
خازنالملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف میآمد و پیش ما میماند، به من میگفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار اینجا بماند، چون خانم از شدت علاقهای که به حسین دارد، نمیتواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر میشود و نمیتواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین میگفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازنالملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسهاش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.
ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دخترهای آقا و عمه بچهها به امام اعتراض کرد که چرا به بچههای من اینقدر علاقه و توجه نشان نمیدهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچههای من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچههای من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان میرفت، میگفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفتآمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوقالعاده شما به این بچهها تعجب میکنم. امام هم فرمود اگر نوهدار بشوی، احساس مرا درک میکنی.
یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف میزند، چرا شما نمیگذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا میرفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن میخواند که آقا خیلی ذوق میکرد و خوشش میآمد و لذت میبرد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دخترهای سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و، چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.
حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟
خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند.
علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟
هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.
شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟
حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوندهای دیگر نداشت و مثل آخوندها نعلین نمیپوشید و کفشهایش از خارج میآمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا میخورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران میآمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام میرفت و با ایشان غذا میخورد.
یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی میرفت و موقع غذا خوردن، کنار امام مینشست و فقط نگاه میکرد و لب به غذا نمیزد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه میداد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمیکرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.
حسین آقا میگفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمیآمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمیشد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق میکرد و از دنیا میرفت.
بله، همینطور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمیداد.
شخصیت و رفتار امام چطور بود؟
آقا هم جزو بهترین شخصیتهایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شبها که برای نماز شب بلند میشد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب میگذاشتم و میبردم و کنار سجاده ایشان میگذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم میآمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.
یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم میخندید.
من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاج آقا مصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد.
حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زندهداری و مناجات بود؟
بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ بهطوری که وقتی مسافرت میرفتیم، به من میگفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان میکردم قصد شوخی دارد و سر به سر من میگذارد؛ اما دیدم خیلی جدی میگوید وقتی بیرون میآییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و بهراحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوندها دارند نبود.
در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟
امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما میآمد و گاهی در منزل ما میخوابید و یادم هست که، چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون میزد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیکتر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچکتر است و درسخوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی میکند و الان که من زمینگیر شدهام، تلفنی با هم ارتباط داریم.
اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟
حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم.
tags # امام خمینی سایر اخبار آیا قدرتهای فوقبشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت میرسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟